#خلاصه_کتاب: تولید علم و علوم انسانی
از دکتر #ابراهیم_فیاض
بخش سوم: مردم شناسی دینی فلسفه
فسلفه دانشی است بشری برای تنظیم دیگر دانشهای بشری که از منشق به عنوان روش استفاده میکند.
مذهب یا جهانپدیداری (جهانبینی) تولید معنا میکند که این معانی در دهن به مفهوم تبدیل شده و فلسفه آن را سامان میدهد. بنابراین فلسفه هم تابعی از دین است و هم تنظیم کننده آن با دیگر دانشها.
تنظیم مذهب / دانش / فلسفه —» مردم شناسی دینی فلسفه
منطق در فرهنگ متفاوت است بنابراین فسلفه حاصل از این روش متفاوت هم با دیگر فسلفهها فرق دارد. در حالی که محدود کردن فرهنگها بوسیله یک فلسفه غالب میتواتد شائبه وجود منطق و فلسفه واحد را بوححود بیاورد که صحیح نیست.
فلسفه غرب یکی از فلسفههای موجود است که بر اساس آنچه زرتشت گفت شکل گرفت. تا پیش از زرتشت شرک ذاتی وجود داشت یعنی رودخانه / آتش و هرکدام خدا بودند اما پس از او شرک صفاتی بوجود آمد. یعنی هر چیز میتواند تجلی یک صفت از خدا باشد. این اندیشه بر اساس جدایی صفات الهی از ذات و استقلال آنها بوجود آمد که در کلام یهود و رب آلنوعهای یونانی و سپس در فلسفه به صورت توحید افعالی درآمد.
اومانسیم (همه کاره و فعال مایشاء بودن انسان) در واقع تجلی صفات الهی (جدای از ذاتش) در انسان است که دست خدا را بسته میداند و بنابراین ت را از دین جدا میکند تا اشراف / نخبگان به عنوان تجلی این صفات عهدهدار دیگران باشند و مدرنسیم را رقم بزنند.
در ایران این فلسفه با کمک عرفان از کثرت و شرک به وحدت در ذات / صفات و افعال رسید. تا کثرت در وحدت و وحدت در کثرت تجلی کند. اما در غرب این تجلی صفات در بعد اجتماعی به برتری طلبی یک قوم به عنوان قومی که میتواند تجلی صفات باشد انجامید و در واقع جنگ در بطن فلسفه ساخته شد. ((چنانکه برتری قوم ژرمن را هگل مطرح کرد و هیتلر آن را عملی کرد))
برای رهایی از جنگ در بطن فلسفه پوپر سعی کرد در کتاب جامعه باز و دشمنانش کثرت گرایی بدون وحدت را مطرح کند که تبدیل به یک روش در تحلیل فلسفی شد.
کثرت در وحدت / وحدت در کثرت هم از وحدت گرائی افراطی یهودیان و مسیحیان جلوگیری میکند هم از علوم انسانی کثرت گرا که در قالب ملیگرائی تجلی کرده است.
این وحدت در فلسفه میتواند منجر به صلحی جهانی شود که در حکومت جهانی امام زمان (عج تجلی میکند)
درباره این سایت